پاتوق همه ツ پاتوق دوستانツ پاتوق کده



داستان پاتوق

وقتی این متنو خوندم توفکر فرو رفتم با خودم گفتم چقدر میتونیم با حرفای خوب روی هم تاثیر بگذاریم چقدر میتونیم بهم کمک کنیم این داستان شد یکی از بهترین داستانایی ک میتونم خونده باشمش گذاشتم اینجا شما هم بخونید دوستای گلم

 

دقیقاً ۲۳ سال پیش در اتوبان قزوین- تهران بعد از سیمان آبیک با سرعت ۱۵۰ کیلومتر در ساعت با اتومبیل پاترول دو درب به سمت تهران می‌آمدم. هم عشق سرعت داشتم و هم اینکه کلاسم دیر شده بود. ناگهان متوجه یک افسر راهنمایی و رانندگی شدم که کنار اتوبان برای اینکه من را متوقف کند چنان بالا و پایین می‌پرید و دست تکان می‌‌داد که دیدنی بود. به ناچار در فاصله‌ای جلوتر توقف کردم و قبل از اینکه من دنده عقب بگیرم ایشان سوار ماشین راهنمایی و رانندگی شد و خودش را به من رساند.
 تصور من این بود که اتومبیل را به پارکینگ هدایت خواهند کرد و خودم هم با جریمه سنگینی مواجه خواهم شد. پیاده شدم او هم پیاده شد. آنقدر عصبانی بود و فریاد می‌کشید که اجازه حرف زدن پیدا نکردم. در همان حال پرسید شغلت چیست؟ من هم که تازه مدرس دانشگاه شده بودم و در سنین جوانی برایم بسیار مهم بود، با عذرخواهی بابت سرعت بالا گفتم استاد دانشگاه هستم؛ کلاس دارم. چون دیر کرده‌ام با سرعت می‌رفتم.
 او با فریاد (البته کمی نسبت به لحظات قبل آهسته‌تر) گفت عزیزم، من و امثال من زحمات زیادی کشیدیم تا شما جوانان فرصت درس خواندن پیدا کنید. شما عزیز ما هستید. سرمایه این مملکت هستید. تقاضا می‌کنم به‌خاطر خودت و به‌خاطر ک، مواظب جان خودت باش و این را بدان اگر از خودت مواظبت نکنی بابت مالیاتی که دادم تا تو درس بخوانی راضی نیستم و بعد دست داد و خداحافظی کرد.
 مات و مبهوت شده بودم. خودم را جمع و جور کردم و گفتم من به شما قول می‌دهم هیچگاه بیش از سرعت ۱۲۰ کیلومتر نروم. آنقدر برخورد ایشان برایم آموزنده بود که همواره به قولم وفادار بوده‌ام و همیشه تصور می‌کنم آن افسر شریف من را می‌بیند. اگر او اتومبیل مرا می‌‌خواباند و من را جریمه می‌کرد، آنقدر تحت تأثیر قرار نمی‌گرفتم.
✅ گاهی یک رفتار چقدر می‌تواند آموزنده باشد. هرچند هر برخورد قانونی حق ایشان بود
این گذشت تا چند ماه پیش در اتوبان باقری تهران از سمت شمال به جنوب با سرعت ۱۰۰ کیلومتر می‌رفتم. ناگهان متوجه افسر جوانی شدم که به سمت وسط اتوبان دوید و با تابلویی در دست دستور توقف داد.
در کنار اتوبان ایستادم و پیاده شدم. عرض کردم قربان تخلف کردم؟ گفتند بله اینجا سرعت ۸۰ تاست ابتدای اتوبان هم مشخص شده‌است. گفتم معذرت می‌خواهم متوجه نشدم. مدارک را گرفت و جریمه کرد.
 وقتی مدارک و جریمه را به دستم داد گفتم حال که کار تمام شده‌است می‌‌خواستم مطلبی را عرض کنم و ادامه دادم، شما عزیز ما هستید و سرمایه این مملکت، آنطور که شما به وسط اتوبان دویدید من نگران سلامتی‌تان شدم. شما می‌توانید شماره اتومبیل خاطی را بردارید و جریمه کنید یا به گشت بعدی اطلاع دهید اما خواهش می‌کنم به وسط اتوبان ندوید. افسر ساکت بود. به چشمان او نگاه کردم که خیس اشک شده بود و با بغض خفیف گفت تابه‌حال کسی که او را جریمه کرده باشم با من اینطور صحبت نکرده بود!
خداحافظی کردم و یاد آن افسر شریفی افتادم که همین جملات را ۲۳ سال پیش به من گفته‌بود و آن تأثیرات را در روح و روان و دل من گذاشته بود که دیگر آنطور عشق سرعت نداشته باشم. حال خداوند فرصتی برایم فراهم کرد که من آن جملات سازنده و زیبا را به نسل بعدی همان افسر بگویم.
✅ جوانان، عزیزان ما هستند و سرمایه این مملکت؛ لازم است مواظب خودشان باشند. تمام مردم برای بالندگی آنان هزینه داده‌اند، مالیات داده‌اند و زحمت کشیده‌اند و آنان را دوست دارند.
دل گفته ها و دل نوشته های معلم بازاریابی پرویز درگی

 

 


  #متن1
بدترین کار این است وارد رابطه ای میشوی و به عمد کسی را وابسته خودت میکنی، برایش از آینده حرف میزنی و روزهای خوب و خوش را ترسیم میکنی زمان میگذرد خوشحالی، او خوشحالتر.

ولی یکهو که ماجرا گرم شد و آن طرف دوم ماجرا حسابی توی رابطه غرق شد، یادت می افتد بودن توی رابطه هزارو یک مسئولیت دارد، هزارو یک تعهد دارد، ترس می افتد توی جانت لابد که یکهو از یک جائی سرد میشوی و به آن نفر دوم که شبیه ماهی توی ماهیتابه دارد ج و و میکند هم یک کلمه نمی گویی چه مرگت است، تماسها را درست جواب نمیدهی، پیامها را بی پاسخ میگذاری، فکر میکنی آن نفر دوم هم مثل خودت یکهو میفهمد تو چه آدم بزدل و ترسویی هستی و اصلا عین خیالش نیست و میرود سراغ نفر دیگر و آینده دیگری که برایش ترسیم شود

ولی آن نفر دوم شده است گاه شب و روز خواب نداشته است که بفهمد تو چه مرگت است، بیمار شده است، افسرده شده است، پیغام پشت پیغام میرود و می آید ولی خب شما چپیده ای توی پیله ات و به گمانت داری کار درستی میکنی و زمان هم همه چیز را حل خواهد کرد!
نه عزیز من آن نفر دوم نه ربات است نه یک ماشین قابل برنامه ریزی مجدد، خنج میخورد روی احساسش و ممکن است جای آن خنج بماند تا ابد.

کاش آنقدر جربزه داشتیم عینهو آدم میگفتیم چه مرگمان است و از آن بهتر قبل از اینکه کسی را وابسته کنیم به این روزها هم فکر کنیم.

بهارنوشت

وقتی داشتم این متنو میخوندم چقدررر حس غریبی بهم دست داد کاش میشد یاد بگیریم تا وقتی که میدونیم یه کار اشتباهه وباعث میشه به ادم ضربه بزنه باعث میشه کلی سوال تو ذهن ادم بمونه یا شایدم احساس پشیمونی از خودمون ویا وقتی میدونیم این همه اتفاق برامون بیوفته کاش قبل از اتفاق افتادنش جلوشونو بگیریم وبه هرکسی اعتماد نکنیم  بفهمیم که هرکسی لیاقت اعتمادمونو نداره
اینجور میتونیم زندگی خوب خودمونو داشته باشیم
اینجوری کلی سوال بی جواب تو ذهنت نمیمونه
اینجوری فقط خودتی و خودت

ویه متن دیگه خوندم که کلی آرامش به آدم میده

#متن 2
بزرگی گفت: وابسته به خدا شوید.
پرسیدم: چطوری؟
گفت: چطوری وابسته به یه نفر میشی؟
گفتم: وقتی زیاد باهاش حرف میزنم زیاد میرم و میام.
گفت: آفرین! زیاد با خدا حرف بزن، زیاد با خدا رفت و آمد کن.

.وقتی دلت با خداست،
بگذار هر کس میخواهد دلت را بشکند.

.وقتی توکلت با خداست،
بگذار هر چقدر میخواهند با تو بی انصافی کنند.

.وقتی امیدت با خداست،
بگذار هر چقدر میخواهند نا امیدت کنند.

.وقتی یارت خداست،
بگذار هر چقدر میخواهند نارفیق شوند.
همیشه با خدا بمان.

.️چتر پروردگار، بزرگترین چتر دنیاست.

بهانوشت
وقتی خدا هست همه عالمم باعث ناراحتیم بشه غمی ندارم چون معتقدم خدا جوابگوعهسوالای بیجوابمم خودم فراموش میکنم ولی خوبه بدونیم وقتی دلیل قانع کننده ای برای خودمون داریم به بقیه بگیم شاید بقیه تونستن درک کنن شاید همنظر بودن شاید. ولی وقتی کلی سوالای بیجواب برای ادم بمونه فراموش کردنش خیلی سخت تر میشه متن یک رو که خوندم واقعا تحت تاثیر قرار گرفتم
دعا میکنم خدا در تک تک لحظاتتون بهترینارو رقم بزنه
کیا پایتختو میبینن؟چرا انقدر جذابه این فیلمم آخه؟!!میشه دوستش نداشت اصلا؟؟دوستای گللل
این متن های همینجوری خوندم خوشم اومد دوست داشتم تو پاتوق بگذارم همین دیگه

پ ن:متاسفانه اسم نویسنده های اون دوتا متنو نمیدونم که بنویسم و صد حیفففف چون این دوتا متن واقعا اونقدرر. قشنگ بود که واقعا جای اسم نویسنده هاشون خالیه


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

چرلانقوش - دانلود فایل های دانشگاهی فروشگاه لوازم خانگی آنلاین متین qarinehdarreh chapemarkazetehran سنگُ شیشه دانشگاه ایرانی مجله روز اجناس فوق العاده کهکشانی ها